ماه اندام. ماه طبع. که طبیعتی چون ماه دارد: با ما غمت ای فقاعی ماه سرشت هنگام وفا تخم جفاکاری کشت آن دل که فقاع از تو گشادی همه روز اکنون سخن وصل تو بر یخ بنوشت. مجیرالدین بیلقانی
ماه اندام. ماه طبع. که طبیعتی چون ماه دارد: با ما غمت ای فقاعی ماه سرشت هنگام وفا تخم جفاکاری کشت آن دل که فقاع از تو گشادی همه روز اکنون سخن وصل تو بر یخ بنوشت. مجیرالدین بیلقانی
می گون. می گونه. که طبیعت می داشته باشد. که به سرشت و طینت شراب باشد. که چون می سرخگون و مستی فزا باشد. سرشته با می، مجازاً گلگون. سرخ: دو برگ گلش سوسن می سرشت دو شمشاد عنبرفروش بهشت. اسدی (گرشاسب نامه ص 166)
می گون. می گونه. که طبیعت می داشته باشد. که به سرشت و طینت شراب باشد. که چون می سرخگون و مستی فزا باشد. سرشته با می، مجازاً گلگون. سرخ: دو برگ گلش سوسن می سرشت دو شمشاد عنبرفروش بهشت. اسدی (گرشاسب نامه ص 166)
دو یا چند تن که از جهت سرشت و طبع و خوی نظیر هم باشند (نسبت بیکدیگر) : ازبرای انس جان اندر میان انس وجان یک رفیق هم سرشت و همدم و هم دردکو ک (سنائی)، هم طبع
دو یا چند تن که از جهت سرشت و طبع و خوی نظیر هم باشند (نسبت بیکدیگر) : ازبرای انس جان اندر میان انس وجان یک رفیق هم سرشت و همدم و هم دردکو ک (سنائی)، هم طبع